Thursday, November 22, 2012

سكوت!


سارا رضایی

سكوت!


اين اولين باري نبود كه صداي ناهنجار شكستن شيشه را، د رخانه خودم  مي شنيدم. ولي  هيچ وقت به اين صدا عادت پيدا نكرده بودم و كوچك ترين صدايي دلم را از جا مي كند و دست و پايم مي لرزيد. اما هنگامي كه او با مشت هاي گره خورده بر شيشه هاي پنجره مي كوبيد، شيشه ها از دل ترك خورده، مي شكست و پائين مي ريخت! من مي ترسيدم . خب  اين كار هميشگي او در هنگام عصبانيتش بود. در اين روز ها بيش از حد بد خلق شده بود. نمي دانستم چطور حرفش را قبول كنم. كاش اقتصاد خوب مي بود وقتيكه به درب و پنجره نگاه مي كردم بيشتر به ياد خانه متروكه مي افتادم. هيچ وقت اورا نديدم كه به حد نياز زندگي كار كند و عايدات داشته باشد و هر چه فكر مي كردم ؛  نمي خواستم اين نصف ناني را كه دارم با ديگري شريك سازم واين وتصور اين موضوع  برايم غير قابل تحمل بود. آخر پنج طفل داشتم كه به من نياز داشتند و حتي نمي توانستم لحظه اي آنان را ترك كنم. اگر نه بايد حرفهايش را قبول مي كردم تا او دست از اين همه شكستن و ريختن بردارد و اگرنه اين حالت ادامه داشت.
تو از چه مي ترسي؟ صدايش را از ته حلقش بيرون آورده در گوش هايم انتقال مي داد. از جايم تكان خورده گفتم: آخر چه كم داري؟ فرزند نداري ، درخانه ات پسر نيست، دختر نيست ويا كار هاي خانه  مرتب پيش نمي رود؟ با اين اقتصادي كه داري چطور مي تواني بعدأ هم به من توجه كني و هم به يكي ديگر؟
- "اين به تو مربوط نيست! اگر هيچ مشكلي هم وجود نداشته باشد؛ باز مشكل وجود دارد؛ مشكل اينست كه من از تو خسته شده ام اگر مي گويي اقتصاد خوب نيست، پسرت دوازده سال د ارد ومي تواند كار كند و تو را نان دهد".
سريع وبا لحن قهر آلود گفتم: او درس مي خواند؛  آينده او را تباه نكن!
اينبار با لحن آرام تر گفت:" خودت! خودت مي تواني كدام كاري پيدا كرده و خرجت را فراهم كني".
هرگز باورم نمي شد؛ آنچه را كه مي گويد خودش هم به او اعتقاد داشته باشد.
دوباره سرم  فرياد كشيد و گفت: "تو مثل اين كه نمي فهمي كه من از تو چه انتظار دارم. مي خواهم كه از ته دل رضايت تو را داشته باشم و اگرنه مثل هميشه مي توانم تو را زيرلگد هايم بي گندانم، موهايت را با پستش بكنم و سرو رويت را كبود سازم! اما من مي خواهم ؛ كه تو با خوبي به حرفهايم گوش داده و مي خواهم مثل يك دوست مرا همكاري نموده و حتي برايم طلبگاري  بروي!  تازه  تو اينرا هم خوب مي فهمي كه من دختر عمه ام را دوست دارم و تو يك زن تحميلي بودي كه بدون رضايت من پا به زندگي ام گذاشتي!"
از بي انصافي اش حيرت زده شده بودم بدون معطل گفتم: اما اين مادر تو بود كه پدر و مادرم را به هر قسمي راضي ساخته بود.
 با چشمان كشيده به سويم نگريست با تندي گفت:" مادرم بود نه من! حالا من مي خواهم زندگي ام را انتخاب كنم آنوقت كه با تو ازدواج كردم هجده سالم بود حال بيست و نه سالم است .خوب مي فهمم كه با كي زندگي مي توانم او كه مورد پسند من است دختر عمه ام زيبا است نه تو!"
گفتم: اما تو پنج طفل داري....هنوز حرفم تمام نشده بود كه جواب داد:"دارم كه دارم برايم مهم نيست انها همه ناخواسته هستند!".
به اين فكر افتادم كه او مي تواند بقيه عمر خود را ، خود تصميم بگيرد و تجديد كند. اما من چه كار مي توانم بجز سوختن و ساختن انجام دهم ! در حاليكه نه گناه من بود و نه گناه پنج طفلم كه به دنيا نا خواسته اي ما پا گذاشته بودند!
 لحظه سنگيني بود؛ سكوت پيرامون ما حكم روايي مي كرد و فقط همين نقطه مشترك بين ما مانده بود"سكوت"! من در فكر فرو رفته بودم وبه گذشته هايم و آرزوهايي كه داشتم . او نيز ساكت بود ودر حاليكه موهايش از بلندي روي شانه هايش خميده بود به نقطه نامعلومي منگريست!من نمي دانستم كه د راين لحظه او به كي فكر مي كند! به من وبچه هاي قدو ونيم قدش يا به هوس هاي تازه اش؟
به قد وسيمايش مي نگرم؛ با آنكه ، او كه يكسال از من كلانتر است؛اما اينطو رنشان نمي دهد. او از من حد اقل پنج تا شش سال خردتر مي نمايد و...
صداي عثمان كه به سويم چهار دست و پا مي آمدو با لبخند كودكانه اش ،رشته افكارم را بريد وتوجه ام را بسوي خود جلب كرد؛ فهميدم كه گرسنه شده لبخندي بر لب آورده آغوشم را به سويش گشودم؛  كه در اين لحظه جاويد با دستان نيرومندش عثمان را كنار كشيد.
عثمان از دردي كه در بازويش احساس كرد گريه اش گرفت. برگشتم و گفتم: چرا چنين مي كني؟ او چه گناهي دارد؟
سريع جواب داد:" اين فرزند من است و متعلق به تو نيست و تو مي تواني كه به خانه پدرت برگردي ديگر دست به فرزندانم نزن!"
 حيران مانده بودم كه چه بگويم؟ بعد از لحظه تامل  و شنيدن گريه هاي عثمان كه گاهي به من و گاهي به پدرش ميديد و گريه مي كرد طاقت نياوردم؛ بر خاستم عثمان را بغلم گرفتم و گفتم: خوب است من برايت خواستگاري مي روم واز ته دل رضايتم را اعلان مي كنم.
 اينرا گفتم و بوسه اي از گونه اي تر عثمان گرفتم. نيم نگاهي كه به او انداختم برق شادي در چشمانش مي درخشيد!
جاويد خوشحال وخندان بدنبال برآوردن هوس تازه اش خانه را ترك كرد....

پايان داستان
منبع:جام غور

پرواز


م.حسین رامش



گنجشکی
در تیره گی ی شب
هوس پرواز کرد
از شاخک درختی پرید
و سفرش آغاز کرد
او میدانست که:
لبخند در آغوش ظلم گناه است
و مهتاب از جنگل می ترسد
که سخت سیاه است
و آخر:
به کام شب پا گذاشت
و خط باریکی از نور بجا گداشت 

طبیعت


حسین علی خاموش

طبیعت:

چه خوش آیند است آواز طبیعت
نداند غیر تو؛ راز طبیعت
بیا! دهقان_ زار و خسته اکنون
بگو از سبزی یی ناز طبیعت

بگو از راز با مهر طبیعت
ندانم چیست این سحر طبیعت
بیای ای باغبان خسته اکنون
بگو از راز با مهر طبیعت


نخل غزل



علی آقا مشفق

نخل غزل
  
نمی دانم که اهل آسمانیم
ویا هموزن اهل آن جهانیم
چرا آنها جدا زاندوه دنیا؟؟
چرا ما بستۀ آه وفغانیم ؟
به آنها غمزه برما غمض  ازچیست
نه این باشد که ازچشمش نهانیم
ره ورسم زمانه بی وفای است
به پای دهر گرجان هم فشانیم
کجالقمان وافلاتون سقراط
ازین جا رفت پس ما هم نمانیم
می دنیا ننوشد جاودان کس
که هم تن به زیر گل کشانیم
بیا تا درگذر گاه زمانه
چومشفق ازغزل نخلی نشانیم

درد جدایی


عارف شریفی نژاد


درد جدایی

بتاب ای ماه که خورشیدم دیگر نیست
ز یار بـــی وفا هــــــرگز خبر نیست
بتاب ای ماه بسی دلتـــــــــنگم امشب
شب تاریک هجرانم سحر نیـــــــست
شــــــــده چندی ز درد افـــــــتراقش
به دل تاب و به چشمانم بصر نیست
شده چندی که حتی لحظه هایــــــــم
خیال او مرا از سر بــــدر نیـــــست
ز هجرش بی قرار و تلخ کــــــامــم
دیگر این کام را شیر و شکر نیست
درختی کاشتم بر دل ز عـــــــشقش
گمانم این درختم را ثــــمر نیـــست
دعــا کردم که روزی او بــــیایـــــد
ولی هرگز او را اینجا گذر نیـــست
نمی دانم که قلب او زســــنگ است
ویا اصلا دعایم کار گــر نـــیـــست
برو پیک صــــــــبا نزد نگـــــــارم
بگو این بی وفایی ها هنر نیـــــست 

Wednesday, November 21, 2012

قصهء سر زمین خسته

 

عزیزالله مهدی

(چکیده از تحلیل و بر رسی وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ولسوالی لعل وسرجنگل):


• معرفی ولسوالی:ولسوالی لعل وسرجنگل یکی از ده ولسوالی ولایت غور واقع در نقاط مرکزی از شرق با ولسوالی پنجاب و یکاولنگ ولایت بامیان، از شمال باولسوالی یکاولنگ ولایت بامیان وولسوالی بلخاب ولایت سر پل، از غرب با ولسوالی دولت یار ولایت غور و از جنوب با ولسوالی سنگ تخت و بندر ولایت دایکندی محدود گردیده است.
ولسوالی لعل وسرجنگل متشکل از دو دره کلان و دره های خورد و ریز است، تمام ساحات ولسوالی لعل وسرجنگل کوه پایه ها است، بلند ترین کوه در ولسوالی لعل وسرجنگل بند کاشان است که 4200 متر از سطح در یا ارتفاع دارد، مساحت تقریبی در این ولسوالی5115 کیلو متر مربع است، ارتفاع از سطح در یا 2800 متر در موقعیت جغرافیایی
N=34-27-55.31;E=66-16-25-53 قرار دارد.


این ولسوالی متشکل از کو پایه ها و تپه ها است. در یا های سرجنگل و لعل که هر دو شاخه های هریرود است، از همین کوه پایه ها سرچشمه می گیرد که در یای سر جنگل کلان ترنسبت به در یای لعل است اما متاسفانه در نتیجه خشک سالی های اخیر بستر در یای لعل در بهارو تابستان اکثراً خشک است.
آب و هوا در این ولسوالی نا ملایم و سرد است که تقریبا 6 ماه زمستان و 6 ماه بهار و تابستان است. برف باری ها و یخبندان از برج میزان شروع و در نتیجه برف باری های سنگین راه های مواصلاتی برای 4 ماه بسته میگردد، دما در زمستان به -35 سانتی گراد میرسد.
ریزش برف سنگین، سردی طاقت فرسا زنده گی مردم را دچار مشکلات و رنج میسازد، اکثر باشنده گان قریجات به بازار و مراکز صحی دست رسی ندارد، آنهای که وضعیت اقتصادی شان نسبتاً خوب است، برای 4 ماه خوراکه تدارک می بینند، نسبت سردی هوا و عدم وقایه امراض گوناگونی مخصوصاً سینه بغل، جان صد ها انسان را می گیرد.


• قریجات و نفوس: نظر به سروی موئسسات، این ولسوالی متشکل از 676 قریه خورد و ریز میباشد که بزرگترین آن گرماب به تعداد اضافه تر از 400 فامیل و خوردترین با 20 فامیل که حد اوسط آن 32 فامیل میشود، زنده گی دارند. تعداد فامیل در این ولسوالی 27287 و تعداد نفوس در این ولسوالی 172300 میباشد که از مجموع نزدیک به 52% آن اناث و 48% آن ذکور میباشد.
ارقام داده شده از معلومات پروگرام همبستگی ملی است که طی دوسال اخیر توسط موئسسه افغان اید تهیه شده است و تقریباً دقیق است.


• وضعیت امنیتی:وضعیت امنیتی درلعل وسرجنگل کاملاً نورمال است، همانطوریکه در سال 1388 نام ولسوالی صلح را از خودکرد، هیچ کدام موارد نا امنی و یا تهدید نیست، تنها بعضی سرقت ها و راه گیری ها که آن هم اکثر در مرز با دیگر ولسوالی ها اتفاق میافتند.تامین امنیت، اطاعت از حکومت مرکزی و وفاداری به قانون خواست مردم محل در نتیجه سالهالی خشونت، ترس از نفوذ طالبان است. باوجود اینکه حکومت یک حکومت نا رسا و نا برابر است، در نتیجه عدم توجه دولت و دولت مردان، مشکلات زیادی اجتماعی دامن گیر این مردم است که هر چشم بینایی در چهار اطراف خود می بیند.


• تعلیم و تربیه:قسمیکه همه میدانند، تعلیم و تربیت، بنیاد و اساس فرهنگ، آگاهی، رشد و توسعه اجتماعی یک ملت به شمار می رود، تعلیم و تربیت یگانه راه انتقال فرهنگ دانش و تجربیات از یک نسل به نسل دیگر است، اخیراً در این ولسوالی، در وازه های 77 باب مکتب (لیسه، متوسطه وابتدائیه) بروی اطفال و شاگردان باز است که بعضاً مختلط و بعضاً هم جداگانه، نظر به آمار سال 1390 مجموعاً 31159 نفرشاگرد که از مجموع 17106نفر ذکور و 14053 نفر اناث میباشند. این رقم از نظر کمیت تقریبا رضایت بخش است البته نه به سویه که معلومات از دیگر ولسوالی های ولایت غور ارقام گرفته می شود، اما از نظر کیفیت معارف لعل وسرجنگل در یک بحران که زنده گی اجتماعی مردم لعل وسرجنگل را تهدید میکنند قرار دارند، بحران معارف در لعل به شرح ذیل است:


ü نبود/کمبود تعمیر:نظر به راپور گرفته شده از مدیریت معارف ولسوالی لعل وسرجنگل تقریبا 15% از مکاتب تعمیر دارند یا تعمیر های شان در حالت کار است اما متاسفانه اکثراً تعمیر های کار شده معیاری نیست، از نظر ساخت و ساز مشکل تخنیکی دارد، جوابگوی تعداد شاگرد نیست و همچنان تعدادی از تعمیر های تحت کار از سال ها به این طرف است که تکمیل نمیشود که یکی از نمونه اش لیسه نسوان مرکز لعل جوار مدیریت معارف و حکومت است که از 7 سال به این طرف تحت کار است. گذشته از این مکاتب است که حتی یک پایه خیمه هم ندارند و اطفال در فضای باز در آفتاب سوزان تدریس نه بلکه مدت از روز را نگاه داشته میشود.ü کمبود معلم/ معلم مسلکی: باوجود اینکه تعدادی زیادی فارغین دانشگاه و تربیه معلم موجود در منطقه بیکار است اما متاسفانه معلم در مکاتب اکثر کسانی است که با پول اسناد صنف 12 گرفته، اکثراً به جناح های سیاسی و قومی وابسته است، در گذشته قومندان بوده، و یا کدام مقام حکومتی، وکلا معرفی نموده و یا ارتباط که در معارف دارد معلم توظیف شده و دارند با زنده گی اطفال مردم در این ولسوالی بازی میکنند و وظیفه مقدس آموزش را به مسخره میگیرد. برعلاوه کمبود معلم یکی دیگر از چالش های بزرگ است که من خودم شاهد یک لیسه با 19 شعبه و 11 نفر معلم هستم. و تنها این لیسه که من مثال آوردم نیست بلکه همه مکاتب در ولسوالی لعل وسرجنگل تشکیل کم دارند که نه معارف و نه هم والدین در پی چاره است، سکوت است مثل این که همه چی تکمیل باشد.ü نبود/کمبود تجهیزات: بدون شک وقت که مکا تب مشکلات بالا را داشته باشد نمیشه منکر شد که کمبود تجهیزات نیست، اکثر مکاتب بدون کدام میز و چوکی شاگردان حتی به اداره های شان میز و چوکی ندارند وقت که به اداره یک مکتب مخصوصاً در اطراف، آدم را به یاد ادارات حکومت طالبان میاندازد امو تشک و کمپل روی اداره فرش است که طالبان فرش میکرد. اکثر مکاتب شاگردان شان به روی خاک نشسته است بر علاوه مکاتب است که تخته سیا و تباشیر ندارد، ما امسال شاهد نبود تخته سیا در یکی از صنف بالای لیسه نسوان پهلوی گوش مدیریت معارف بودیم که اصلاً نمیشه گفت و شنونده و خواننده نخواهد بارو کرد.ü نبود/کمبود مواد درسی و کتب: آیا وقت که تعمیر، معلم، تجهیزات نباشد میشه از کمبود مواد، ممد و کتب درسی چیزی گفت؟ آیا موجودیت مواد، ممد درسی وکتب برای بهبود تعلیم و تربیه موثر خواهد بود؟ خوب جواب این سوالات را میگذاریم به شما خواننده گان خوب. اما در قسمت مواد، ممد درسی و کتب درسی تذکر داده میشود که وقتی به یک مکتب سر بزنی از یک شاگرد صنف اول تا به یک شاگرد صنف 12 سوال کنی هیچ یک مضامین درسی شانرا تکمیل نه حتی نظر به نصاب تعلیمی و زارت معارف با نام بعضی مضمون ها نا آشنا است و نمیدانند که صنف شان کدام مضمون ها را جز نصاب معارف دارند. و از مواد و ممد درسی ولابراتوار نمیشه چیزی گفت داشتن اش هیچی حتی دانستن اش از مدیر معارف شروع تا به یک معلم کار محال و باور نکردنی است.

خلاصه وقتیکه به مکاتب سر میزنیم با دیدن از وضعیت روحی و جسمی یک شاگرد و نظم و نظافت یک شاگرد، همه به حال معارف خنده سردی میکنند و متاثر میشوند و تصور میکنند که شاگردان نه بخاطر فراگیری تعلیم و تربیه بلکه گروگان گرفته گان معارف است که منتظر فیصله محکمه همه سرگردان و دل واپس هستند.


• صحت:درسطح ولسوالی لعل وسرجنگل 6
BHC(مرکز صحی ابتدایی) 1 sub center(مرکز فرعی) و 1 based healthدر مرکز لعل است. مشکلات صحت یکی دیگر از مشکلات اساسی و بحرانی در این ولسوالی است، از سال ها قبل الی ماه جون 2007 موئسسه IAM که اکثر خارجی ها در راس آن قرار داشتند، حتی داکتران با تعدادی زیادی پرسونل حمایوی، امکانات و تجهیزات بیشتر، بخش صحت را در این ولسوالی کار میکردند، ارایه خدمات صحی موئسسه IAM رضایت بخش بود ، در جریان زمستان مریضان از قریجات دور با موتر و موتر سیکل برفی بخاطر تداوی به مرکز انتفال داده میشدند حتی مریضان لا علاج توسط پرواز های پکتیک به کابل انتفال داده میشد، دوا و داکتر موجود بود، برعلاوه ساخت و ساز زیادی در قسمت تعمیر کلینیک مرکز لعل نظر به مقتضیات به اساس نفوذ داشتند. از طرف دیگه تعدادی زیادی از مردم این ولسوالی استخدام شده بود که ضمینه کار یابی خوبی نیز محسوب میگردید. اما متاسفانه مردم با روحیه انتقاد گیری که دارند بار بار از IAMشکایت و سرانجام آن موئسسه مجبور از کار بخش صحت در این ولسوالی انکار کرد و بجایش بخش صحت با موئسسه CHA در جریان ماه جون2007 قرار داد شد، موئسسه CHAیک موئسسه غیر دولتی داخلی است که در راس آن داخلی ها قرار دارد. در جریان قرار داد CHA کلینیک به خود شکلی دیگر گرفت، دیگر او کلینیک که از لحاظ نظافت، دارو و داکتر، حضور به موقع پرسونل، نظم و اداره کلینیک قابل وصف بود، تغیر کرده بود. تعدادی زیادی از کارمندان که همرای IAM کار میکرد از وظیفه برطرف شدند. این بار شکایت نه بلکه فغان مردم بالا کشیده شد و باربار عرایض متعددی به مراجع مربوطه و وکلا تقدیم داشته خواهان بهبود وضعیت صحی در این ولسوالی شد که در نتیجه اخیرا خدمات بهتر شده بود اما تاریخ 30.10.2011 قرار داد CHA ختم و این بار کار صحت در غوربه موئسسه داخلی به نام ACTD که نمیشه حتی لقب یک موئسسه را برایش داد ، از طریق داوطلبی توسط وزارت صحت وا گذار شده و فعلا این ACTD است که در نبود نظم و اداره، نبود دارو و داکتر و عدم مسئولیت پذیری و اجرای وظیفه، زنده گی مردم درغورو مخصوصاً مردم لعل وسرجنگل را به بازی گرفته، هر گاه به کلینیک سربزنی وضعیت کلینیک بد تر از وضعیت یک مریض که در حالت مرگ است، است. نه در مراکز صحی ابتدایی ونه هم درکلینیک مرکز نه نظم است و نه دارو و نه هم داکتر، حتی قرار شنیده گی به پرسونل حمایوی خود از نزدیک به 4 ماه است که معاش هم نداده است.
برعلاوه
ACTD موئسسه لیپکو از چندین سال به این طرف در بخش صحت، مریضان سیل و تبر کلوز را تداوی میکنند حتی بعضی اوقات مریضان سرا پارا نیز تداوی میکنند.

جریان تغیر و تبدیل قرار دادی های بخش صحت در لعل و سرجنگل درست به همان ضرب المثل می ماند که میگه: از زیر چکک بال شده به زیر نوه میشینه! مردم لعل و سرجنگل از زیر نوه هم گذشته فعلا در گودالی غرق است.


• تسهیلات ترانسپورتی: ولسوالی لعل وسرجنگل در مسیر سرک کابل هرات از نقاط مرکزی به فاصله، ازلعل الی مرکز ولایت (چغچران) 128 کیلومتر، از لعل الی کابل 354 کیلو متر و از لعل الی هرات488 کیلومتر قرار دارد، وضعیت سرک عمومی در ساحه لعل کاملا خراب است، در قسمت ترمیم سرک حکومت کاملا بی توجه است، قبلا سرک از طرف مردم توسط حکومت محل هر سال یکبار ترمیم میشد اما متاسفانه حالا نه حکومت و نه هم مردم محل سرک را ترمیم نمیکنند. در نتیجه خرابی راه تسهیلات حمل و نقل مشکل و اتقال مواده اولیه و ضروریات مردم که خارج از لعل تهیه می شود هزینه انگفتی را ور داشته به قیمت بالایی به فروش میرسد، اما خوش بختانه قریجات لعل وسرجنگل تقریباً (80%) به سرک های فرعی دست رسی دارد که توسط پروگرام همبستگی ملی و بعضاً توسط پروگرام غذا در بدل کار از
WFP ساخته شده است.


بر علاوه پل های کلانی بالای در یای عام در منطقه سر جنگل و لعل چون پل دهن نوآغه، پل سفید آب، پل دهن تکه غال، پل خم شور تکمیل شده و به بهره برداری سپرده شده است وچند دهانه پل دیگر نیز تحت کار است ، ازطرف دیگر پلچک های زیادی نیز در مسیر سرک های فرعی ساخته شده تسهیلات زیادی را بوجود آورده است.


• وضعیت اقتصادی:فعلا در نتیجه نبود فرصت کاری یابی، نبود منابع عایداتی و قحطی و قیمتی مواد اولیه مشکلاتی زیادی اقتصادی دامن گیر مردم است، اما باز هم اگر مقایسه شود نسبت به سال های گذشته زنده گی مردم خوب تر از گذشته است.
o منابع عایداتی:I. زراعت و مالداری:
زراعت: شغل مردم در لسوالی لعل وسرجنگل، تقریبا نزدیک به 70% زراعت و مالداری است که تقریباً 60% عاید مردم را تشکیل میدهد. زرع گندم، جو، شخال، مشنگ، کچا لو و علوفه جات برای دهاقین معمول است، با وجود که موئسسات و حکومت کار های توسعوی در بخش زراعت در این ولسوالی داشته اما متاسفانه سیستم زراعت در این ولسوالی تا به هنوز سنتی باقی مانده است، از آنجاییکه زراعت ارتباط مستقیم با زمین داران و چگونگی وضعیت زمین، اقلیم وجغرافیا دارد، درنتیجه آب و هوای نا مناسب، خشک سالی ها، ساختار جغرافیایی، عاید و حاصلات نا چیز و اندک است که حتی به اکثر فامیل ها تکافو نمیکنند و هر سال از سال قبل به تعدادی که از کار زراعت دست میکشند افزود میشود.
نظر به سروی موئسسه اکسفام 2003 و موئسسه
IAMدر سال 2000 مقدار 180000 جریب زمین للمی که اکثراً در تپه ها واقع است و 60000جریب زمین للمی ، همه یک فصله قابل زرع است. از مجموع با شنده گان این ولسوالی تقریباً 40% زمین داران و 60% بی زمین اجاره داران است. از دوران عبدالرحمن تا به1978 تقریباً 23% زمین های آبی، للمی و علف چر ها توسط کوچی ها به زور تصرف شده و اسناد تهیه کرده است که فعلاً به مردم محل اجاره است.

مالداری: مالداری جزی لاینفک زراعت یکی دیگر از منابع مهم عایداتی مردم در این ولسوالی است اما متاسفانه در نتیجه خشک سالی های اخیر وکمبود علوفه مواشی زیادی به فروش رسیده است. فروش حیوانات، مانند گاو، گوسفند و بز و همچنان فروش فراورده های حیوانات مانند قروت، پست، روغن و پشم و سوخت از جمله منابع عایداتی مردم ا زمواشی است که شامل 60% عاید زراعت و مالداری است.
II. عاید از طریق مزد بگیری و کار گری:یکی دیگر از عایدات قابل توجه در این ولسوالی مهاجرت و مذدور کاری جوان ها به کشور های خارج مخصوصاً ایران و شهر های بزرگی چون کابل، هرات، مزار شریف و بقیه شهر ها در داخل است. که تقریباً پول بدست آمده از مذدور کاری 20% عاید مردم را در این ولسوالی تشکیل میدهد.III. تشبثات خصوصی:تشبثات خصوصی یعنی خرید و فروش، و ارایه خدمات یکی دیگر از منابع عا یداتی در این ولسوالی است که تعدادی اندک مردم دست به کار است و هرگاه عاید شان شامل محاسبات عمومی عواید در این ولسوالی شود گراف فیصدی آن تقریباً به 10% میرسد.

لیست ازبازار های کوچک که د رمنطقه وجود دارد:

تعداد دکان
نام بازار
شماره
450
بازار مرکز لعل وسرجنگل
1
90
سفید آب
2
70
گرماب
3
20
قزل
4
25
خم شور
5
50
کرمان
6
15
وزی (سنگ زرد)
7
12
ده میر داد
8


بازار های نام برده تقریبا از 30 الی 40 سال به این طرف کار خریدو فروش را در این ولسوالی اکثر توسط خود مردم محل انجام میدهند، خریدو فروش در نبود پول اکثر به قرضه و یا جنس در بدل جنس (فراورده های مواشی و حاصلات زراعتی چون شخال و مشنگ و در بدل آن اجناس دکان) انجام میشود.
قبل از آن تمام معاملات خرید و فروش توسط مردم بیرون از ولسوالی و مخصوصاً کوچی ها انجام می یافت. نتیجه نبود عایدات مالی خریدو فروش خوب نه همانطور که ذکر شد اکثر به قرضه صورت میگیرد.
IV. کمک های حکومت و موئسسات:اخیراً شش موئسسه غیر دولتی و ادارات سکتوری حکومت مشغول کار های، انکشافی، تعلیمی و توسعوی است، نحوه/شیوه کاری هر یک فرق میکنند، موئسسات و حکومت بعضاً فعالیت شان به همان بودن تشکیل شان ختم میشود اما بعضاً مثل موئسسه افغان اید که پروگرام همبستگی ملی را در این ولسوالی تسهیل و تطبیق نموده است با ایجاد 282 شورا همبستگی ملی 676قریه را در سطح ولسوالی تحت پوشش قرار، داده تعداد 27287 فامیل مستفدین 507پروژه های خوردو ریز ساختمانی به ارزش مجموعی 272870000 افغانی مستفدین پروگرام میباشد که در طول سال های اخیر بی سابقه و کار چشم گیر است.
باقیمانده 10% عواید مردم در این ولسوالی از کمک های حکومت و موئسسات تامین میشود اما این عواید ثابت نیست گاهاً کم و گاهم ممکن زیاد باشد.
100% تامین مخارج مردم به معنای داشتن یک زنده گی مرفع نیست بلکه داشتن یک زنده گی بخور نمیر است که گزاره میکنند.

• کار یابی:کار یابی یکی دیگر از چالش های بزرگ در این ولسوالی است، همانطور که در بالا ذکر شده است تعدادی 70% مردم در این ولسوالی مصروف کار های زراعتی است اما در نتیجه نبود عاید از زراعت و حاصلات ناچیز این رقم روز بروز کاهش می یابد، بقیه مردم متشبثین خصوصی، کارمندان ادارات حکومتی و غیر حکموتی است. تعدادی هم به بیرون از ولسوالی و یا خارج از کشول مصروف کارو پیداگری میباشند.

• مهاجرت:با توجه به توضیحات بالا، ناسازگاری اقلیم، نبود سر پناه و زمین های زراعتی، نبود منابع عایداتی و فرصت کار یابی، خشک سالی های اخیر، فقر و گرسنگی دلایل است که هر سال تعدادی زیادی از مردم به شهر های چون کابل، هرات، مزار شریف و حتی به کشور چون ایران مهاجر شده قریجات از سکنه خالی میشود.

تهیه شده توسط: عزیزالله "مهدی" از ولسوالی لعل وسرجنگل