Tuesday, April 23, 2013

مشکلات متعدد مکاتب دور از مرکز، ولسوالی لعل وسرجنگل


مکاتب دور از مرکز ولسوالی لعل و سرجنگل بامشکلات فراوان دست و پنجه نرم می کند، این مشکلات از نبود معلم گرفته تا نبود ساختمان، کتاب و حتی خیمه، همه باهم دست یکی کرده و آموزش و پرورش را در این ولسوالی با چالش های زیادی رو برو کرده است.
متاسفانه از طرفی مدیریت معارف لعل و سرجنگل و ریاست معارف غور اقدامات بدرد بخور و موثری صورت نگرفته است.
در زیر شما عکس های چند مکتب را می بینید که متعلمین زیر آفتاب سوزان درس می خوانند، خیمه ها تکه و پاره شده و وضعیت خیلی خراب است.
در بعضی از مکاتب دور دست، بخاطر همین مشکلات، والدین بسیاری از متعلمین، فرزندان شان را به مکتب روان نمی کنند و حاظری هم اهمیتی ندارد. 











دوبیتی های عاشقانه

عباس عارفی مشتاق


رازچشمانت

بـیا ای همــسفر با من سفر کن
بـــیا بر اشک چشـمانم نظر کن
به چشمانت نمیدانم چه راز است
مرا از راز چشــمانــت خبر کن

صورت لیلیٰ
دلـــبری محبوبم قامت چو طوبا داری
با کـــدام لحن بگویم کــه بدل جا داری
آنقدر نــازی که با چشم میتوان بوسیدت
منم مجنون، چون توصورت لیلیٰ داری

مراکُشت
ای دخــتر چشم زیبایت مراکشت
مثـــالی غنــچه لبــهایت مراکشت
اگرچــند سازشی بامــن  نداری
باور کن قـــد رعنایت مراکشت


رفتی دخترک‌ !
تو رفــــتی دخترک یادم نکردی
به یک مسکال شبی شادم نکردی
خــــراب چشم و ابروی تو بودم
تو بـــایک چشمک آبادم نکردی

Friday, April 19, 2013

تو، هموطن تنها ترین بهانه برای زیستن


م. حسین رامش

تو، هموطن تنها ترین بهانه برای زیستن:

نمیدانم چه بگویم تا سخن نسنجیده ای نگفته باشم؛ و نمیدانم چگونه بگویم که دردهایم، دردهای مشترک ما وفریاد های غم انگیز شبانگاهان در سکوت و سکون مطلق اندیشه، اندیشه های بخواب رفته ای انقلاب و جنگ غریب خانواده که باید گلوله
ی پاسخ سخن می بود فراموش نمیشود و شاید هم بشود اما چگونه بگریم که اشک تمساح تصور نگردد و به بهانه ای زیستن و پیام آشنای تحول و نقطه ای اشتراک باورها و ارزشهای حاکم در جامعه هر چند کم رنگ نگاهای مغرضانه در عمق وجدان اجتماعی و چشمان منتظر و بی فروغ نسل بی بال و پر و بلبلان سوخته در هجران صلح، دیده بانی برای دیدن و سکوی برای پریدن پیدا نکند، کسی چه میداند که هر نیمه شبی در ویرانه های کشور ده ها آدم از شدت گرسنگی به ابدیت می پیوندد و گمنام میشود و اما با هر قطره ای خونی که به زمین می ریزد شکل استثمار بیشتر از قبل برای گرگان درنده و تاجران خون لذت بخش تر و هیجان انگیز تر می شود.. استثمار عجب واژه ای شیرینی برای اربابان تاریخ است. آری و ما تنها و بدون نان در مقابل دو غول وحشی زمان؛ استثمار و استحمار..
و اینگونه باید روی گلوی این ملت، و این نسلی در آتش قرار داده شده پا گذاشته شود تا فرعون صفتان کاخ سبز و لانه ای فساد برای بیش از یک قرن و برای ده ها نسلی بعد از خودش بسازد و دیگران بروی سنگفرش کثیف خیابان ها تکیه بزند و در نهایت در آتش بر افروخته ای استثمار بسوزد. در تاریخ بار ها دیده شده که ملتی ملتی دیگر و کشوری کشوری دیگر را استثمار کند اما هرگز تجربه نشده است که اعضای یک فامیل یک دیگر را طعمه بسازد و قورت دهد و استثمار کند و استحمار نماید و با نیرنگ باعث بربادی حیثیت و شرافت یکدیگر شود این سوژه ای عجیبی است که می رود تا در سینه ای تاریخ جا بگیرد و برای نسل های آینده بشر بفهماند که آری آدمیت تا این اندازه هم می تواند در مقابل نفس نا توان شود که عضو خانواده و جامعه ای خود را برای بدست آوردن پول و مقام و شهرت به چنگال مرگ و عفریت خطرناک اعتیاد و گرسنگی بسپارد، تا دیروز که با دیدن گرسنگی یک هموطن آتش می گرفتیم و از شدت ناراحتی بخود می پیچیدیم و در صدد راه حل میشدیم و با احساس دردی آن هموطن دیگر بیخود هر طرف می دویدیم و فریاد میزدیم که این همخون من است و باید زنده بماند و زنده گی کند، این فرهنگ تعالی انسانیت و نهایت شکوه و ابهت ما بود ولی امروز در این جامعه ای جرم پرور باید همه چیز زیر پا لگد مال شود و این درددمندان آغاز و تداوم افکار پلید استثماری جامعه باشد، عجبا که پنهانی این ملت نه از طرف قدرت های بیرونی بل از درون دارد استثمار میشود و کسی هم نمیفهمد که چگونه و چرا؟
اما فریاد می زند که بله هر روز و هر آن بر روی قبری خاموش و ارزشهای پنهان توده ای فقیر و کارگر و روشنفکر و معلم و محصل قصر آرزوهای دیرینه ای اربابان زمان ساخته میشود و اصل زیربنایی این عمل به یک فرهنگ مبدل میگردد؛ فرهنگی که دو پدیده را در انحصار خود می گیرد و در اذهان عامه به عنوان یک نیروی نامریی و غیر قابل کنترول وارد میکند تثبیت هویت استثمار گری و استحمار گری؛ استثمار گری به مفهوم حقیقی کلمه در بعد تجارت و به مفهوم مجازی کلمه در بعد خدمت و با ظاهر واژه ای دیگری، و این یعنی باید در خانه ای قانون لانه ای فساد ساخته شود و هر زمان احساس شد پول کم مانده است راهی برای (استیضاح و گریز) باشد استیضاح برای بدست آوردن و گریز از طریق دادن و هر چند سال انتخابات و شعار و رای گیری و بالاخره وکیل، خدمتگزار و (خانه تجارت، مادر فساد) ساخته می شود و بازهم استثمار؛ از اینکه به کمک هم بتواند در (گنجینه های عظیم پول، خانه رییس؛ مکان طراحی برنامه های درآمد اقتصادی) مشغول شود یکدیگر را تبرئه می کند و استحمار گری به معنای تدوین باور های که باری به اندازه ای رفتن به بهشت دارد و در آن دره های وحشتناک و عمیق جنوبی باید یک انسان و یک هموطن باور کند که آری کشتن تنها راه جاودان ماندن و به جنت رفتن است و سربریدن با هر( تفسیری) تنها مسیری سبزی انسانیت و اسلام و خطی برجسته ای فکری و اعتقادی است که منتهی به دروازه های بهشت می شود و باید از آنسوی پنجره نیز تیری رها شود تا همگام و همکارِ برنامه های این طرف پنجره باشد و این یعنی نهایت استحمار و تحمیل آن، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه در جامعه..
و در این میان ما- توده ای مصرف گر و مصرف شونده- راهی خوبی برای بدست آوردن سرمایه های کلان اقتصادی تاجران و تثبیت جایگاه آنان در بازار اقتصاد جهانی می شویم چون به فروش می رسیم؛ و این عادت و طبیعت زنده گی است که از فروش انسان بهایی زیادی می گیرد و بالاخره من و تویی هموطن تنها ترین دلیل وبهانه ای میشویم برای ملیونرشدن و اشرافی بودن و اربابی زیستن..

نویسنده: محمد حسین رامش
Top of Form

 

Thursday, April 18, 2013

عکس: شروع بهار لعل و سرجنگل

شروع بهار لعل و سرجنگل
عکس: انجنیر لعلی

شروع بهار لعل و سرجنگل

Tuesday, April 16, 2013

عکس: پل سنگ زرد- لعل و سرجنگل


پلی چوبی و موتر رو در ساحه ی سنگ زرد-- ولسوالی لعل و سرجنگل ولایت غور
عکس: انجنیر علیداد لعلی
برای دیدن عکس به اندازه ی اصلی بالای عکس کلیک کنید
سفید آب- لعل و سرجنگل

Monday, April 15, 2013

فریاد این ملت را چه کسی می شنود؟

مردم لعل و سرجنگل در سالهای متمادی زیر فشار زورمندان و قدرت مداران بودند و سالها توهین و تحقیر گردید و تحت آزار و اذیت زورمندان قرار گرفته بود و حتی جان و مال شان در خطر بودند و هیچ کسی وجود نداشت که به فریاد این مردم گوش دهد و ندای عدالت خواهی و حق طلبی شان در گلوها خفه می گردید، صدها حق تلفی ها و بی عدالتی ها از طرف زور مندان بالای این قشر مظلوم تحمیل گردید که هیچ خبری از قانون و عدالت وجود نداشت بلکه همه آنها روی یک محور بنام جناح می چرخید با آنکه دولت قانونی روی کار شد یک دریچه امیدواری برای این قشر مظلوم و رنج دیده باز گردید و زمزمه محاکمه کردن آنان که بالای مردم ظلم، حق تلفی و بی عدالتی کردن، در بین مردم پیدا گردید اما بی خبر از اینکه باز هم آنان که سالها بالای مردم حکومت کردن حاکم خواهند بود و یک کابوس بود که در اذهان خود می پروراند.

با انهم امیدواری برای مردم پیدا شد که دیگر قانون وجود دارد دولت قانونی است، بی عدالتی، حق تلفی، ظلم و ستم بالای افراد مظلوم و محروم تحمیل نخواهد گردید ولی برعکس در دوره های مختلف در این ولسوالی عدالت اجتماعی به نحو که انجام میشد انجام نشد و تطبیق نگردید که همه شاهد آن بودیم، تماما براساس روابط، جناخ و گروه تنظیم میگردید و باز هم چشم امید به سوی بهبود وضعیت در این ولسوالی وجود داشتند که روزی خواهد رسید صدای قشر مظلوم را هم کسی بشنود که خوشبختانه با تقرری ولسوال صاحب آقای رضایی چراغ سرخ نا امیدی ها و بی عدالتی ها به چراغ سبز تطبیق قانون و توازن عدالت برای مردم مبدل گردید و زمزمه های در هرگوشه و کنار این ولسوالی به گوش می رسید که دیگر بی عدالتی و حق تلفی نخواهد شد و در هر جا تعهدات ولسوال صاحب در قبال دفاع از حقوق مظلوم و محرومین سر زبانها قرار گرفته بود و همیشه فکر می کردند که جناب محترم تنها شخص خواهد بود که به فریاد مظلومین و محرومین گوش فرا نهد و تطبیق کننده عدالت اجتماعی می باشد. ولی بعد از توزیع کمک های که از طرف وکیل برای بیوه زنان و اشخاص مستضعف تخصیص داده شده بود فضای اجتماعی و مردمی در این ولسوالی رنگ دیگری را بخود اختیار نمود و حرفهای وجود دارد که این کمک ها مربوط بیوه زنان و اشخاص فقیر بودند به شکل درست توزیع نگردیده و کسانی که واقعا مستحق این کمک ها بودند محروم و کسانی که وابسته به وکیل بود با وجود که هیچگونه مشکلات اقتصادی نداشتند از این کمک ها بهره مند گردید اما جناب ولسوال صاحب با آنکه خودش شاهد این گونه بی عدالتی و حق تلفی است باز هم هیچ گونه عکس العمل را از خود منحیث کلان و ریس این ولسوالی در قبال مردم مظلوم و محروم نشان نداد بلکه مهر تایید را بالای ان حک نمود اگر چنین نمی بود باید توزیع این کمک ها از طریق وکیل و از آدرس مشخص وکیل صورت می گرفت که موضع گیری ولسوال صاحب را در مقابل بی عدالتی نشان میداد که این کار صورت نگرفت، متاسفانه با این وضعیت و تعاملات که در این محیط و منطقه وجود دارد نا امیدی ها در اذهان مردم دوباره بوجود آمده است که دیگر کسی مدافع حقوق شان وجود ندارد و تجربه تلخ گذشته ها خواهد تکرارشد به قول معروف سال نیکو از بهارش پیداست، اگر به واقعیت چنین باشد پس فریاد این ملت را که می شنود ؟؟؟

همایون تمیم ( فکرت زاده )
ماهنامه ی علم و عمل

Sunday, April 14, 2013

خواب طلایی


عارف "شریفی نژاد"

خواب طلایی

شبی در خواب دیدم دلبــرم را
که او را چادر میچید بسر بود
به دستش ساعت از زهره و ماه
و او را جامۀِ خورشید ببَر بود

چو آموی خروشان از نگاهش
سرور و شادمانی بود جاری
به لبخندش به دامان دل من
فشاند چند دسته ی گل یادگاری

نسیم گردش چشمان مستش
مرا در بهت پیچ و تاب می داد
زلال چشمه ی رخسار ماهش
به عشق تشته ی من آب می داد

نهادم دست بر دستان نازش
و در آغوش پر مهرش غنودم
به پیشش از جدای گریه کردم
ز قلبم قدری از اندوه زدودم

او قطره قطره اشک دیده ام را
به نوک چادر خود پاک می کرد
و یک یک غصّه های قلب من را
بدستش برده دفن خاک می کرد

چه لطف و مهربانی و محبت ...!
چه گلهای که از مهرش بچیدم
چه رؤیای، چه یک خواب طلایی!
که دیدم آنچه را هرگز ندیدم

عارف شریفی نژاد
14/04/2013
Top of Form

Saturday, April 13, 2013

وعده های انتخاباتی


محمدتقی "حسین زاده"

وعده های انتخاباتی
 
کاش جای تمام آن گفتار
پرسش ام را جواب می دادی

یا اگر صحبتی نمانده به جا
دو سه متری طناب می دادی

انتخابات قبل یادت هست؟
نانِ داغ و کباب می دادی!

آن زمانی که میکروفن در دست
وعده با آب و تاب می دادی

می نوشتی که مقصد آزادیست
آدرسِ انقلاب می دادی

در مجالس که می شدی دعوت
دسته گل هی به آب می دادی

به مریدان و پیروان خود هرشب
لوح تقدیر و قاب می دادی

در میان مجردان، اما
وعده های خراب می دادی

هرکسی هرکجا خرش می رفت
زیر پالان رکاب می دادی

با دو تا چوبگ زدن به آن جایش
خرِ او را شتاب می دادی

درستادت برای تبلیغات
عکسِ با حجاب می دادی

انجمن های شاعران مفتی
به جماعت کتاب می دادی

آن چه دادی حلالشان باشد
ممکن به قصد ثواب می دادی

جای کافی که این وآن دادند
شیر تازه ... نه، گاب می دادی

سخنانت اگر چه آرام، آه
به همه اضطراب می دادی

فکر ما را مثال چرخ و فلک
الکی پیچ و تاب می دادی

اگرچی توقعات بسیار بالا بود
برای موتورها تیل خراب میدادی

گر فلانی به ما توشک می داد
تو خودِ تختخواب می دادی

روز وشب باپوف زدن هایت
گوش مان راعذاب می دادی

جای آن وعده ها به ما ای کاش
شربت و گولی خواب می دادی

طبقه کارگرتابکی بنالد از کار
برایش سامان واسباب میدادی

برای نوازندگان مان دوستان
آنوقت طنبور و رباب میدادی

محمدتقی "حسین زاده "

نوید و کار!


نوید و کار!

مکتب شنیه چپرقل: این مکتب به مدت سه یا چهار سال است که تعمیرش نیمه کاره است یک مقدار بودجه که از طرف دولت پرداخته شده بود آن هم به کام یک تعداد افراد خائین قرار گرفته  است در این باره هیچ کسی توجه نکرده است تا کی اطفال این مردم در روی ریگ گرم و آفتاب سوزان مقاومت کنند باید در این راستا با این مردم همکاری صورت بگیرد که تا اطفال شان را از این بحران نجات بدهید که تا اطفال این مردم بتواند به فکر آرا م وچهره های خندان دروس شان را پیش ببرد .
انتظار تا کی! یک مقدار سنگ های که روی هم چیده بود از هم پاشیده است واز نگاه مواد درسی میز، چوکی، فرش و خیمه بطور کامل محروم است باید مدیر معارف لعل وسرجنگل کوشش نماید که این مشکلات را با ریاست معارف غور در میان گذاشته و حل و فصل نماید. همه مردم شاهد است که در سال یک بار هیئت  نمی آید که احوال شاگردان را بگیرد که درس است یا نه معلمین حاضر است یا خیر حداقل در سال یک بار از نزدیک دیدن نماید که چه تعداد شاگرد درحال تعلیم است ؟ و چه تعداد شاگرد غیر حاضر دایمی دارید در صورتیکه پدران شان چوپانی می کنند؟ تا فرزندش مکتب برود یک چیزی را بیاموزد خدای نا خواسته نشود که آنجا برود که برایش یک کلمه درس گفته نشود. آنها چشم امید مردم است که تا این مردم را از بحران سیاسی واقتصادی نجات دهند تا کی زیر دست قدرت مندان خم شویم ای فرزند وطن بیدار باشید که دیگر فریب نا کسان را نخورید وغیرت خود را به کسی نفروشید .
وکیل صاحبان شعارشان همیشه این بود که رأی شما سرنوشت ساز است امروز همه مردم شاهد است که رأی دادن به اینها همه را بی سرنوشت کرده است چراکه یک تعداد افراد که در پارلمان داریم همه شان خدمت به خویش و قومی خود میکند که این مردم مظلوم را به باب فراموشی گذاشته است که تا خدمت شما مردم را جبران کند که دیگر این اشتباه را تکرار نکنید اگر رأی هم دادید به فرد مورد اعتماد رأی بدهید ودیگر فریب سخنان گرم و نرم آنها را نخورید حقیقت اینست که راه خود را باید خودمان انتخاب کنیم نه اینکه دیگران سرنوشت مارا انتخاب کند وکیل فریب کار، آتش زندگی جوانان اند.

عبدالحق "رسولی "
ماهنامه علم و عمل
فرستنده: م. تقی حسین زاده

Tuesday, April 9, 2013

طنز_ رهبر

عباس عزیز


طنز_ رهبر

خواب دیدم که رهبر شده ام
مالک مردم و کشور شده ام
گرچه در اول قومندان بودم
ولی حالا شخص دیگر شده ام
پس از قتل و غارت و وحشیگری
یگ جهادی ی نام آور شده ام
زنده باد مردم بی درک و شعور
جای زندان رفتن، سرور شده ام
دیپلومم از مکتب خانه گی است
افتخاری ماستر و داکتر شده ام
ساختم چند پل و پلچک، بس خلاص
در علوم هم صاحب نظر شده ام
غصب کردم هر طرف بود زمین
تاجر تریاک و پودر شده ام
کروزین هایم روان از پس و پیش
مالک یک گله موتر شده ام
دست بر ماشه، بادیگارد هایم
روانه ی تشناب و بستر شده ام
پول افغانی بدم می آید
تا فرق غرق در دالر شده ام
یگ اکونت باز کردم در بانگ سویس
چقدر زود میلیاردر شده ام
شهرک هایم ز عدد بیرون شد
من ناخوانده انجینر شده ام
چند بلند منزل خریدم در دبی
به برج خلیفه نزدیگتر شده ام
زن چارمی ام سی سال کوچکتر است
هر قدر پیرتر شوقی تر شده ام
سگانم بسته به زنجیر طلاست
مشغول سگ جنگی و کفتر شده ام
تا نداند مردم، دزدی های مرا 
به هر کدام *(خوانده برادر) شده ام 


* (برادر خوانده)

Friday, April 5, 2013

زندگینامه استاد شهیدعبدالعلی مزاری از ایام تولد شان تا زمانی شهادت شان:


حسین "مهدوی" محصل دانشگاه هرات

  

یاد و بودی از زندگی رهبرشــهیداستاد عبدالعلی مزاری(رح)

 مقدمه:

هجده سال پیش از امروز، مظلومان، محرومان وستم دیده گان تاریخ افغانستان در عزای دلسوزترین و قدرشناس ترین رهبر شان(استاد مزاری بزرگ) نشستند و در غم رهبری به عزاداری پرداختند که او تجسم تمام دردها، محرومیت ها، حق گویی ها و حق خواهی های شان بود و همیشه برای تأمین عدالت در ابعاد مختلف آن و رسیدن اقلیت ها به حقوق ذاتی و طبیعی شان بعنوان انسان و شهروندان این کشور رزمیدند، تلاش کردند، و بالاخره در این راه جان باختند.

  تاریخ افغانستان مملواز ظلم، ستم، حق تلفی و بی عدالتی است که همیشه بر اقلیت های قومی، زبانی و مذهبی با استفاده از ترفندهای مختلف روا داشته شده است و شاهان حاکم بر این جغرافیا سلطنت و حاکمیت را حق ذاتی و خدا دادی خودها پنداشته، آنگونه که دلشان میخواسته بر مردم حکم رانده اند.

استاد مزاری با درک این مظالم و مطالعه دقیق تاریخ معاصر افغانستان درست در برابر آنها ایستاد و انحصارطلبی و انحصار گری را به هر شکل و شیوه ای آن با هر مبنای (قومی، مذهبی، زبانی، جنسیتی...) در گذشته و آینده محکوم کرد و برای از بین بردن و تغیر دادن معادلات انحصار گری در سطوح مختلف گام های موثر و بلندی را برداشت تا حدیکه در این راه جان شیرینش را از دست داد.

  استاد مزاری در تاریخ معاصر کشور روی نقطه های مشخص و روشن انگشت گذاشت که آنها را علل و عوامل بحران در افغانستان میدانیست و رفع این گونه علل را راهی ترقی و پیشرفت این کشور زخم خورده و رسیدن این کشتی طوفان زده به ساحل نجات پیشنهاد کرد. او میگفت توسعه سیاسی، ثبات سیاسی و نهادینه شدن ارزشهای دموکراتیک مثل انتخابات و غیره بدون تأمین عدالت اجتماعی امکان ندارد، باید تمام مردم و تمام اقلیت ها ازحقوق سیاسی و آزادی تصمیم گیری برخوردار باشند.


 






زنده گینامه استاد شهیدعبدالعلی مزاری از ایام تولد شان تا زمانی شهادت شان:

اول درباره ی کلمه شهید چند تاجمله بنویسم: شهادت واژه ی زیبایی است که تاریخ ملل مسلمان و کتاب زندگی تاریخ سازان، پویندگان راه حقیقت و مبارزان راه عدالت خواهی برای انسان و منادیان آزادی را زینت میدهد.  شهادت مقامی است رفیع و بلند که هیچ مقامی در فرهنگ زندگی ساز اسلام با او برابری نمی کند. شهادت جامه زیبایی که تنها بر تن برگزیدگان خداوند و گلچین های این امت سازگار است  که مدح و ثنای شهید و شهادت و نحوه نگرش به آن  در متون دینی و اعتقادی ما بخش مهمی از آموزه های آن را تشکیل میدهد.

خداوند متعال میفرماید:ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا" بل احیاء عند ربهم یرزقون(س آلعمران ،آیه 169) یعنی شما شهدا را مرده حساب نکنید بلکه آنها زنده اند و از نزد خداوند روزی میخورند پس شهیدعبدالعلی مزاری جاوید و ماندگار است.


ایام طفولیت  استاد شهید:

شهيد عبدالعلي مزاري، فرزند شهيد حاجي خداداد، در سال 1326هجري شمسي، در قريه نانوايي چهار کنت از توابع ولايت بلخ باستان؛ در يکخانواده متدين و زراعت پيشه ديده به دنيا گشود.

تحصيلات اوليه و ابتدائيه اش را در مدرسه نانوايي تکميل کرد و در دنيايي از محروميت و فقر، با درد ها و رنجهاي مردمش آشنا شد. در همان مدرسه بود که علامه شهيد سيد اسماعيل بلخي را ملاقات کرد و از آن به بعد نشست ها و ملاقات هاي زيادي تا آخرين سال هاي زندگي شهيد بلخي، ميان اين دو آيينه دارهمت ها و هدايت ها، تکرار شد و مزاري بزرگ از روح شوريدهء آن شمس شعر و شمع درد، شعله ها گرفت و شررها آموخت و به توفان و تلاطم پيوست.

حاجی خداد غیر از استاد شهید دو پسر دیگر نیز داشت که یکی به نام حاجی غلام نبی  بزرگتر از استاد  و دیگری به نام  سلطانعلی کوچکتر از ایشان بود برادر کوچک شان در دوره جهاد  در جنگ با سربازان رژم منفور خلقی به شهادت رسید  ولی خود حاجی خداد که از موسفیدان  و بزرگان و متنفذین منطقه به حساب میرفت در سال 1361 ش توسط  عوامل  ضد انقلاب دستگیر شده و همراه با فرزندش حاجی غلام نبی و خواهرزاده خود محمد اسحاق ایلاقی تیرباران و به فیض عظیم شهادت رسیدند. دوران کودکی استاد همزمان است با اوج حاکمیت استبداد  محمد زائی در افغانستان  که از یکسو  مردم هزاره جات  به رهبری ابراهیم خان شهرستانی معروف به ابراهیم گاو سوار –قیام بزرگی را  علیه سر سپردگان  رزیم در هزاره جات پشت سر گذاشته بودند  و از سوی دیگر علامه شهید بلخی  با یارانش قیام مسلحانه ی خود را  اغاز کرده که متاسفانه  در اثر خیانت نقشه ی ایشان افشا شد و به زندان افتاد ند – این شور و شوق انقلابی در اوج دوره ی خفقان و اختناق صدر اعظمی  داوود خان بدون شک در پرورش روحیه ی انقلابی و مبارزه جویی استاد بدون تاثیر نبوده است . استاد تحصیلات اولیه خود را در مدرسه نانوائی اغاز کرده  و از همان  اغازین لحظات تحصیل با پشتکاری  و مناعت و قناعت  در راه نیل  به هدف گام بر میدارد  و در بیشتر  سالها ماههای رجب شعبان و رمضان  را بدون فاصله روزه میگیرد و ان هم با استفاده  از حد اقل  وسائل معیشتی  و غذای سحری که تا دوره ی اخیر این عادت همچنان در ایشان دیده می شد و در ماه مبارک رمضان کمتر از غذای سحری استفاده می کرد

شهید مزاری یک روحیه بالا و معنوی داشت که این روحیه را خانواده شهید برایش هدیه کرده بود شجاعت و جرات نیز یکی از  ویژگی های دیگر شخصیب او بود که از همان  دوران تحصلی در وجود ایشان محسوس بود. گویا استاد شهید در اوایل دوره ی جوانی خود اولین الهام ها را از علامه بزرگ شهید سید اسماعیل بلخی گرفته است زیرا این مطلب را بارها تکرار می کرد که در اولین ملاقات با بلخی تحت تاثیر او قرار گرفته و دیدار با او سرنوشت  ایشان را تغییرداده است  به طور نمونه استاد میفرمود: چند روزی که بلخی در قریه ی ما و در مهمانخانه ی ما بود از صحبتهای  او خیلی چیز ها یاد گرفتم  بلخی مرا به درس خواندن و عسکری رفتن تشویق می کرد .

و همچنین میفرمود: من به دستور و تشویق بلخی به عسکری  رفتم و او برای من میگفت: اگر ملا میشوی باید مجتهد شوی و اگر روضه خوان میشوی  باید واعظ و خطیب شوی  و اگر دزد و راهزن شوی  باید بانک را بزنی نه خانه مردم بیچاره را – و اگر سیاستمدار میشوی باید رئیس و وزیر شوی نه مامور .........

این اندرزها به گونه ی بر روح استاد تاثیر میکند که همه را مو به مو به اجرا میگذارد یعنی وقتی درس میخواند  با تمام  وجود  و تمام وقت به تحصیل میپردازد ووقتی که به مبارزه  دست میزند خط مقدم را بر میگزنید و رهبری و فرماندهی توده های مردم را بدست میگیرد.



دوران عسکری، تحول فکری:

استاد شهید مزاری بر خلاف  نظر اعضای خانواده و دوستان خود که وی را از رفتن عسکری منع میکردند تصمیم گرفت  که به صورت  داوطلبانه  هم برای  خدمت  به کشور و هم برای بر رسی اوضاع و دستیابی  به تجربیات  جدید در زنده گی عازم خدمت سربازی  شود و بدون شک در این قسمت هم نصحت ها و ارشادات شهید بلخی برای او بی تاثیر نبوده است .

استاد شهید خود در این مورد چنین می گف:

در سال 1348 جلب شدم و جایم در زاندارمری شبرغان تعین شده بود ولی به خاطر  رشوه ستانی  که در مکلفیت مزار پیش امد  و ما در وقت اعزام دعوا کردیم مرا به کابل فرستادند البته رسم این بود  که مردم کوشش میکردند که فرزندانشان  در همان ولایت  و ولسوالی خودشان عسکری کنند از این رو رشوه میدادند  تا از اعزام به سایر ولایات  جلوگیری کنند ولی وقتی مرا به کابل فرستادند انجا به قسمت فراشوت افتادم ولی انجا هم مرا اضافه بست نموده به خوست فرستادند که دران زمان یکی از بد ترین جاها یی بود که عساکری سر شوخ از باقی جاها را جهت تنبیه  به انجا میفرستادند  چون هوا خیلی گرم بود  لذا با در نظر داشت  عدم امکانات  زنده گی در خوست خیلی دشوار به نظر می رسید  مدت یک سال در خوست عسکری کردم  و بعد از ان  به گردیز  و سر انجام در سال 1350از عسکری تر خیص شدم  و راهی منطقه شدم .

دوره ی سر بازی با همه ی مشکلات طاقت فرسای ان – منشا تحول بزرگی در اندیشه ی استاد شهید میشود که خود از ان  به عنوان یک محل درس و مکتب و عبرت اموزی یاد میکند زیرا برای اولین بار با وضعیت رزیم حاکم و بر خورد مامورین با مردم و زنده گی سراسر رنج و حرمان و احاد ملت در تمام نقاط کشور اشنا میشود.

ادامه تحصیلات در خارج:

عبدالعلی با ختم خدمت سربازی مدت کوتاهی در افغانستان می ماند و از همانجا عشق و علاقه اش  به تحصیل بیشتر شده و تصمیم میگیرد که به هر شکل ممکن  به فراگیری علم و دانش بپردازد  و لذا در حین دوره ی عسکری  هم در حد ممکن در نزد مولوی درس میخواند  و بعد از باز گشت به منطقه  باز هم فورا در مدرسه ی شیخ سلطان  در مزارشریف  که در ان زمان رونق خاصی داشت  به ادامه ی تحصیل  مشغول میشود  ولی این مقدار هرگز نمیتواند عطش روح تشنه ی استاد را فرو نشاند و لذا عازم خارج کشور شد – پس از مسافزت به عراق و کربلا و زیارت عتبات مقدسه در نجف و کربلا به ایران رفت و تا سال 1355 بدون وقفه به تحصیل دروس ادامه می دهد .


استاد شهید عبدالعلی مزاری پس از استقرار در قم با عشق و علاقه و پشتکاری که در شخصیت ایشان وجود داشت با جدیت تمام تحصیل را اغاز کرده  و بدون هدر دادن یک لحظه وقت – دروس خویش را در کمترین مدت ممکن یعنی 5 سال به پایان رسانید در حالیکه حد متوسط اتمام سصح در حوزات ده سال و این خود حاکی از این است که چگونه رهبر شهید  از تمام لحظات زنده گی خود بهترین استفاده ها را کرده است


مبارزات سیاسی-نظامی:

فعالیت هایی  سیاسی استاد شهید از اغاز دهه ی پنجاه شروع می شود استاد شهید در این مقطع از بنیانگذاران اولیه ی سازمان نصر افغانستان محسوب میشود که خود در این باره میگوید:

سازمان نصر در سال 1351 تشکیل شده مطلب در نشریه سازمان در ج شده و اعلامیه های که در ان زمان  و رسم از سوی سازمان منتشر شده در اول مرامناهه اشاره شده است  اولین بار هسته ی سازمان نصر در داخل در سال 1351  به نام روحانیت نوین به وجود امد و بعد به حزب حسینی تغیر نام داد و همچنین همزمان با تشکیل هسته های اولیه سازمان در داخل- در خارج از کشورهم هسته ی به وجود امد  به نام روحانیت مبارز در سال 57 .....وقتی که مبارزه در سراسر افغانستان تشدید گرید این مجموعه گرد هم امدند و سازمان نصر را تشکیل دادند  که در سال 1358 رسما اعلام موجودیت کرد .


پس از کودتایی روسی 7 ثور و اغاز مبارزات مسلحانه ی مردم افغانستان بر ضد عوامل بیگانه- استاد مزاری در اوایل سال 1358 برای رهبری  قیام مسلحانه  ای مردم به داخل کشور میشتابد و در تابستان 58 در جبهه ی قدرت مند چهار کنت  - به حیث یک روحانی مجاهد  در کنار دهها رزمینده ی جوان  دیگر به وظیفه میپردازد  تا جایی که در یکی  از جنگها  شانه ی خود را دیوار سنگر مجاهدان حقیقی اسلام قرار میدهد  که در اثر فیر مداوم ماشیندار به حس شینوای شان اسیب میرسد

سالهاي اوايل جهاد، سال هاي خون و خطر، سالهاي آتش و انفجار، سالهاي شهادت و جانبازي، سالهاي تشنگي و گرسنگي و سالهاي سخت مقابله ايمان و آهن بود! و مزاري شهيد، قهرمان همهء اين داستانها؛ در دفاع از اسلام، از حاکميت ملي،از تماميت ارضي کشور و از استقلال وطن، سنگر به سنگر، کوه به کوه و بيشه به بيشه، با دشمنان آزادي و استقلال کشور رزميد و همچون عقاب کهنسال، قله به قله صخره هاي مقاومت کوهسار صفحات مرکزي و شمال را زير بال گرفت و به ياران و همرزمان جهادش، استواري و ايستادگي آموخت و براي تحکيم پايه هاي جهاد واستمرار مقاومت، بارها به خارج از کشور رفت و آمد کرد و مرزهاي طولاني راپياده پيمود.
در جریان جهاد استاد مزاری در بین رهبران جهادی مانند گلبدالدین حکمتیار از شهرت زیاد برخوردار نبود و آن هم دور نگهداشتن هزاره ها از دید جامعه جهانی توسط قدرتمندان ان زمان بود. ولی هزاره ی که سال های متمادی و حتی قرن ها از زمان حکومت امیر عبدالرحمن خان الی ظهور مجاهدین در کشور از حقوق مساوی مانند سایر دیگر اقوام برخودار نبود، آمدن مزاری و پسران شجاع غرب کابل یک امر ضروری و لازم پنداشته میشد. در اوایل حکومت مجاهدین که حکومت صبغت الله مجددی منحیث رئیس جمهوری انتخاب گردید، هزاره ها در شهر کابل از جای و موقف خوب و استراتیژی مناسب برخوردار نبود که نوسینده میگوید آن زمان را به خوبی به یاد دارم. ساحات غرب کابل به دست نیروی حزب اتحاد اسلامی به رهبری عبدالرب رسول سیاف و قسمت های دیگر زیر فرمان نیروی های جمعیت اسلامی به رهبری برهان الدین ربانی و احمد شاه مسعود بود.

هزاره ها یک ملت آرام بی غرض و صادق بود ولی در اثر به شهادت رساندن یک تعداد از مردم فقیر و کار گر هزاره ها استاد مزاری و هزاره ها متوجه شدند که چه حالت جریان دارد. گرچه این حالت برای هزاره ها معمول بود ولی این بار هزاره ها مانند گذشته نبوده بلکه اسلحه در دست داشتند و برای بدست آوردن حقوق شان مبارزه حق خواهی را شروع کردند.

استاد مزاری همیشه می فرمود :"ما دشمن هیچ قوم در اففانستان نیستیم ولی انها نیز برای ملت ما مانند سایر اقوام باید حقوق قایل باشند." و در بیانیه دیگر خویش می فرمود:" ما وحدت ملی را در افغانستان یک اصل میدانیم.". از این طور حرف ها گوش های همه پر شده بود و آن زمان وقتی نبود که همه از حقوق و قلم حرف بزنند. زمان زمان اسلحه بود و جامعهء جهانی نیز مردم افغانستان را به حالت خودش رها کرده بود. در آن زمان فرهنگ اسلحه خیلی محکم بین تمام اقوام ساکن در افغانستان حکمفرما بود. مزاری مگفت:افغانستان زمانی بسوی طریقی و پیشرفت میرود که تمام اقوام همدیگررا قبول کند مشارکت ملی برادری  و برابری را قبول داشته باشداگر آینده افغانستان با میکانیزم های کهنه پیش برود ما شاهد هیچگونه پیشرفت و تحولی در افغانستان نخواهیم بود.

به عقیده ای مزاری نهادهای که دولت را شفاف می سازد مثل لوی جرگه، شوراهای ولایتی و کمیته مستقل نظارت بر انتخابات میباشد

مزاری میگفت: هرکس روی تمامیت ارضی افغانستان و روی وحدت ملی افغانستان فکر می کند، باید با واقعیت های عینی جامعه برخورد کند و تمام جریانات سیاسی و اقوام و ملیت ها را در نظر بگیرد.




تشکیل حزب وحدت:

بهار سال 1365 با توجه به اوضاع و شرايط ملي و بين المللي در ارتباط باجهاد و مجاهدين مسلمان افغاني و بر اساس ضرورت ها و مصلحت هاي سياسي واجتماعي مردم و مجاهدين در داخل و خارج کشور، استاد شهيد، با درايت و درکيکه داشت، انديشه وحدت ملي را در صفوف جهاد به جريان انداخت و جهت نجات ازجنگهاي ناجايز داخلي و تمرکز نيروهاي متشتت جهادي در صف واحد عليه دشمناشغالگر، حزب وحدت اسلامي را تاسيس کرد و با ياري و هماهنگي ديگر رهبران و فرماندهان جهادي، کليه جناحها و جريانها را به آن دعوت کرد و حزب وحدت اسلامي را در داخل کشور، با انحلال احزاب جهادي در صفحات مرکزي و شمال، رسما تشکيل داد و در تابستان1368 در مرکز باميان ميثاق وحدت و برادري را با موفقيت به امضا رساند.
استاد شهيد با استقرار در باميان، تشکيلات حزب وحدت اسلامي را روز به روزجان داد، حيات و حرکت بخشيد، در سطح جهان به رسميت و شهرت رساند، براي آينده کشور، پلانهاي زنده و سازنده طرح کرد و باميان را در محراق توجهات جهان قرار داد؛ تا جائي که زمينه تفاهم جنرالهاي ناراضي رژيم نجيب را از باميان تدارک ديد و با مسئولان و جنرالان شمال، به تفاهم رسيد که در نتيجه اردوي صفحات شمال کشور به مجاهدين پيوست و زمينه سقوط حکومت کمونيستي فراهم شد و رفته رفته در 8 ثوردولت مجاهدين در کابل استقرار يافت.
با پيروزي جهاد و ورود مجاهدين به کابل، مزاري شهيد نيز از باميان باستان به مزار شريف و از آنجا به کابل آمد و با استقبال بي نظير تاريخي مردم ومقامات ملي و جهادي، در پايتخت کشور استقرار يافت؛ تا محروميت تاريخي مردم مجاهدش را با حضور در حوزهء حاکميت و ظهور در مرکز تصميم گيري کشور، جبران کند و ميزان سهم گيري حزب وحدت اسلامي را در پيروزي جهاد و سازندگي سرزمينش به نمايش بگذارد. ولي افسوس که اين حضور و ظهور، با پشتوانه قاطعانه وعاشقانه مردم متحد و يکپارچه کابل، حسادت ها و عصبيت ها را بر انگيخت ودشمنان وحدت ملي کشور از داخل و خارج، طرح و توطئه حذف و نفي اش را ريختند و طي سه سال اقامتش در کابل، لحظه يي او را آرام نگذاشتند و با تحميل بيش از 27جنگ خونين و ويرانگر، تمام فرصت ها را از وي گرفتند و تمام توان و امکانش را به دفاع و درمان و خون و زخم و مرگ و ماتم و مصيبت مردم بيدفاعشبه مصرف رساندند!
هدف استاد مزاری از تشکیل حزب وحدت برادری برابری مشارکت ملی بود نه نژادگرای و نه نفی کردن یک قوم، استاد میگفت: ما مردم افغانستانیم، هیچ نژادی را نمی خواهیم نفی کنیم ترکمن است، هزاره است، تاجیک است، افغان است، ایماق و دیگر اقوام هستند، همه ء آنها بیایند در این مملکت برادروار زندگی کنند و هر کس به حقوق شان برسد و هر کس در باره سرنوشت خودش تصمیم بگیرد، این حرف ما ست.

اگر کسی بیاید و نژاد خود را حاکم بسازد، دیگران را نفی بکند، این فاشیستی است، این خلاف رسوم بین المللی است...

استاد مزاری با اینگونه ذهنیت منفی که در تار و پود فرهنگ و ادب جامعه افغانستانی ریشه دوانیده بود ، به مبارزه برخاست. او می گفت: ما می خواهیم که هزاره بودن و شیعه ماندن در افغانستان دیگر جرم نباشد. چرا روی این واژه همواره تاکید داشت؟ چون می دانست که در قاموس سیاسی افغانستان نه تنها هزاره بودن جرم بود که حتی با کفر برابر بود. مزاری باهمه اینها مبارزه کرد و صدای خود را بلند کرد...




شهادت بابه مزاری:

در اواخر سال 1373 جنبش نو ظهور طالبان تا نزديکی های کابل پيشروی کردند. ظهور طالبان تمام معادلات قدرت در افغانستان و مخصوصا در کابل و اطراف آن را دگرگون نمود. مزاری در آغاز با فرستادن بخشی از نیروهای خویش به ولایت غزنی به مقاومت در برابر پیشروی طالبان پرداخت. نیروهای اعزامی حزب وحدت در آغاز موفق شدند مواضع طالبان را در اطراف شهر غزنی متصرف شوند. اما به دنبال عدم همکاری نیروهای محلی آنان نتوانستند جبهه‌ ای موثر بر ضد طالبان در غرنی فعال سازند. با شکست طرح فعال ساختن جبهه در ولایت غزنی، مزاری مذاکرات با طالبان را که از چندی پیش آغاز کرده بود جدی تر دنبال نمود. در عین زمانیکه طالبان تروريست فرصت طلب، بر خلاف رسم انسانيت و فرهنگ ديرينه و پيشنهء افغانيت؛ با اشاره ی باداران برون مرزي خويش، او و ياران باوفايش را به اسارت گرفتند و در 22 حوت 1373 در بد ترين شکنجه ها، وحشيانه و عجولانه به شهادت رساندند و آنگاه باهراس از عواقب آن، براي توجيه روسياهي اين عمل ننگين و شرم آور، پيکرهاي پاک و پاره پارهء آنها را درهليکوپتري گذاشتند و در نزديکي هاي غزني با صحنه سازي و فريبکاري، بر زمين خواباندند و شهيد مزاري و يارانش را به درگيري در درون هليکوپتر، متهم کردند.
به هر حال، مزاري، در 22 حوت 1373 شهيد شد و به جاودانگي ها پيوست. پيکر پاک و پر عطرش در طولاني ترين تشييع تاريخ، از غزني تا بهسود، تا باميان و تا يکاولنگ، صدها کيلومتر، روي دوش مردم داغدار و عزادارش، قريه به قريه از دل درياي بهمن و برف، در شطي از ماتم و الم، پياده حمل شد و از آنجا به بلخ انتقال يافت و سرانجام به تاريخ 7/1/1374 بعد از چهارده روز از شهادتش، در دنيايي از اشک و اندوه، با حضور ده ها هزار انسان حق طلب وعدالت خواه جهان، در شهر مزار شريف، آغشته با عطر خون و شکفته در ستاره هاي زخم، در سينهء چاک وطن و ميهن محبوبش، دفن شد تا در خاک آن تجزيه شود، باسبزه و گياه درآميزد، سرخ گل گردد و بهار ذهن و زندگي مردمش را از عطر عشق، از شعر غرور و از شکوه آزادي سرشار کند و با آب و آيينه و آفتاب الفت وآشنايي ببخش.
زندگی مزاری نسبت به کارنامه او بسیار کوتاه بود، او در این جهان فقط 47 سال زیست که جز دوران کودکی و نوجوانی ، بقیه همه در راه مبارزه و تلاش برای آگاهی مردم به حقوق شان گذشت. او علی وار زندکی کرد و در این راه به شهادت رسید، از خود مال و دارایی حتی برای یگانه یادگار خود زینب مظلوم که آن روز فقط سه سال داشت، چیزی به جا نگذاشت. او را نیز چون یتیمان غرب کابل به امان خدا رها کرد و رفت تا رسم مردانگی در دنیای نا مردی ها محفوظ بماند که خانواده او مثل دیگران زندگی کند نه اینکه مثل سایر رهبران زندگی شان با مردم فرق داشته با شد...



مقبره ی استاد شهیدعبدالعلی مزاری:

آه و فغان بركشيد از غم دل، دوستان              يوسف ما از جفا، در كف گرگان رسيد

رخ مكش از ياوران، بلبل اين بوستان!           بي تو خزان زد به باغ، فصل زمستان رسيد

 ياد مزاري به دهر، زنده و جاويد باد!                 از غم او اشكبار، ديده ي عمران رسيد




  

مزاری ازنگاه بعضی رهبران

ازنظرریس جمهورحامدکرزی:

درست هجده سال پيش در 22 حوت يکي از بزرگمردان مبارزه، مقاومت و انديشه استاد عبدالعلي مزاري از سوي نيروهاي اهريمني و مزدوران اجنبي به شهادت رسيد و شخصيت مفکر و انديشه دوران معاصر کشور را، از مردم ما گرفت.

شهيد استاد عبدالعلي مزاري از آن شمار شخصيت هاي برازنده و برجسته کشور بود که انديشه هاي بلند و قابل قدر او، هنوز هم براي تحکيم و استوار نگاه داشتن وفاق ملي از ارزشمندي خاصي برخوردار است، او زماني که کابل در دود و آتش جنگهاي تحميلي بين گروها مي سوخت، به تکرار بر مساله همپذيري، اتحاد و وفاق ملي تاکيد کرده و مي گفت؛ ما زماني به صلح سراسري و تاسيس نظام با اعتبار و مستحکم دست خواهيم يافت که به جاي حذف يکديگر به پذيرش يکديگر به حيث يک اصل نهادين توجه داشته باشيم.

گفته هاي انديشمندانه شهيد استاد مزاري به امروز و فرداي ما کارآمد بوده و رهنمودي به همگان است، مبارزه در راه رسيدن به وفاق ملي کامل و نگهداشتن وحدت ملي وظيفه اساسي تک تک ما است، نخبه گان و گروه هاي سياسي بايد بيشتر ازهمه براي تحقق اين اهداف بنيادين و ملي کوشا باشد، ما بايستي به حيث يک دستاورد بزرگ ملي هميشه به وحدت ملي خود افتخارکنيم


از نظر استادمحمدکریم خلیلی معاون رياست جمهوري اسلامي افغانستان:

استاد شهید مزاری که منادي راست قامت عدالت، وحدت، برادري و برابري بود به دست تروريستان سنگدل و دشمنان قسم خورده افغانستان به شهادت رسيد و با اين رويداد تلخ، کشور ما از وجود شخصيتي که بهترين راهکارها را در جهت حل چالشها و معضله ها ارائه مي نمود محروم گشت. ميراث گرانبها و جاويدانه ی فکري و معنوي آن شخصيت بزرگ در ميان نسل امروزي و نسلهاي آينده ما زنده است و هرگز فراموش نخواهد شد. شخصيت شهيد مزاري و ويژگي هاي فکري و مبارزاتي و مفکوره و انديشه او را بايد در پرتو موضعگيري هاي اصولي و محوريش تحليل و تفسير نماييم. شهيد مزاري، عدالت اجتماعي و برابري حقوقي شهروندان کشور را از مؤلفه هاي مهم وحدت ملي دانسته و بر اين اساس نقض اين ارزشها را نقض وحدت و برادري مردم کشور باور داشت. او بارها بر تفاهم و پذيرش همديگر اصرار مي ورزيد و راه حل مشکلات و چالشهاي کشور را در يکپارچگي و همدلي مردم جستجو مي نمود. شهيد مزاري حضور و مشارکت عادلانة تمام اقوامِ باهم برادر کشور را در تعيين سرنوشت سياسي-اجتماعي شان مورد تأکيد قرار مي داد و رعايت حقوق اساسي تمام شهروندان را عامل ثبات و پيشرفت کشور تلقي مي نمود.


ازنظر ستر جنرال عبدالرشيد دوستم:

عبدالعلي مزاري مجاهدي بود نسوه، رهبري بود خردمند، فرماندهي بود دلير و مبارزي بود او از همان آوان روز گار جواني به خاطر خدمات صادقانه به مردمش، براي دفاع از حقوق مظلومان و ستمديدگان اين كشور، در جاده هاي دشوار مبارزه گام نهاد و با سپردن تعهد به ملت و ميهن بلا كشيده و ارزشهاي عقيدتي جامعه، با عشق بيكران به باور هاي ناب اسلامي و شعار هاي برادري و برابري، در صفوف جهاد استادگي كرد. او در سالهاي بعد از انقلاب اسلامي نيز از حقوق اقوام و مليتهاي مستضعف و مظلوم افغانستان دفاع نمود.
شهيد مزاري مردي بود كه به تعهداتش پابندي محكم داشت. قول او قول و فيصله او فيصله نهايي بود. به آنچه انجام مي داد باور داشت. من به تمام حرفهايش اعتماد مي كردم او از همان روز هاي اول ايجاد شوراي جهادي حمايت راستين خويش را از داعيه هاي عدالت خواهانه ما اعلام داشت و تا آخرين لحظه استاد شهيد حيات به پيمانش پايبند با قيماند.

استاد شهيد عبدالعلي مزاري يگانه كسي بود كه از داعيه برحق جنبش اسلامي افغانستان دفاع و حمايت نمود.

ازنظراستاد شهیدرباني:

مرحوم مزاري يکي از پيروان صادق و رهروان مخلص حضرت سيد الشهدأ امام حسين بود که در برابر استبداد سياسي، انحراف اخلاقي و تضاد اجتماعي تا پاي جان قيام کرد.
او يک تن از چهره هاي درخشنده در رستا خيز بزرگ جهادي و جهاني ملت افغانستان بود که نه تنها در برابر تهاجم اتحاد شوروي بلکه در برابر استبداد داخلي در کشورمان، در برابر بي عدالتي ها و کج انديشي ها و در برابر انحرافات فکري واخلاقي کمر به مبارزه بست و تا مرحله شهادت اين راه را ادامه داد.

ما در حاليکه از شهيد مزاري به بزرگي ياد مي کنيم، اين مطلب را يادآور مي شويم که شهدا و سرداراني مثل شهيد مزاري و انجينير احمدشاه مسعود و هزاران فرزند ديگر کشور، براي آرمانها و شعاري مبارزه کردند که يقيناً آن آرمانها و شعارها، از ضمير وجان ملت انفاذ مي کند.اگر اين سرداران از ميان مردم بر نمي خاستند، هرگز قيام مردم افغانستان قادر نبود که در برابر اتحاد شوروي و تروريزم با يستد و به پيروزي برسد.

خيلي ها جفا است وقتي که از تروريزم و افراط گرايي حرفي به ميان مي آيد، تروريزم و دهشت افکني چسپانده شود به ارزش هاي دين مبين اسلام و طالبان به عنوان يک نمونه نادرستي و به عنوان ممثل اسلام به نام اسلام چسپانده شود، بلکه اسلام را با تروريزم وعمل تروريستي هيچگونه ربطي نيست واسلام ديني است که هميشه عليه تروريزم مبارزه کرده و بزرگترين رهروان اين دين مبين قرباني تروريزم بوده اند، نسبت دادن به اسلام به تروريزم از قبيل ارتباط دادن بين نور و ظلمت است. در هيچ کتاب آسماني به قدر کتاب آسماني اسلام آيتي در تقبيح عمل تروريستي نيامده است، بزرگترين ائمه مسلمانان، چون حضرت عمر فاروق، حضرت علي، حضرت عثمان، حضرت سيدالشهدأ امام حسين و ساير بزرگان و پيشوايان و رهروان اين دين چون استاد مزاري شهيد و احمد شاه مسعود شهيد و هزاران فرزند مسلمان قرباني جريانهاي تروريستي هستند.

استادحاجي محمد محقق:

استاد شهید مزاری یک فرد نبود بلکه یک راه و یک طریقت بود. مزاري تمام خواسته هایش این بود که تمام اقوام افغانستان از حقوق مساوي و عادلانه برخوردار باشند. مشارکت سياسي همه اقوام در ساختار نظام مطرح شود و اين مقوله توسط مزاري وارد فرهنگ سياسي افغانستان شده است. مزاري بزرگ با درک عميق از اسلام و تجربه تلخ از زندگي مردم افغانستان روي نکته اساسي که خوشبختي اين مردم را بيمه مي کرد، تأکيد گذاشت و آن رعايت حقوق همه انسان هاي ساکن در افغانستان و اقامه قسط و عدالت اجتماعي در کشور بود. او با باورمندي کامل ايستاد و فرياد زد که هيچ منافعي جز منافع ملهی و مردم اين کشور ندارم و براي اين مردم اين سرزمين نظام عادلانه مي خواهم.
تهیه و ترتیب: حسین (مهدوی) محصل دانشگاه هرات