عباس عارفی "مشتاق" |
درفـــراق یـار شب ها گریه کردم
گــــوشهء تنــهای تنها گریه کردم
گــریه کردم گــــریه کردم تا سحر
از سـرِ شب تا به فردا گریه کردم
مثلِ مجنون من دویدم روز و شب
بـهرِ اودر کـوه صحرا گریه کردم
در نـــبودِ چشـــم هــایی شـــوخ او
گـــاه و هـرگاه به رؤیا گریه کردم
نـاله هایــم کرد اثر درکوه و سنگ
چون نـکرد بر یارآنگاه گریه گردم
"گریــه برهردرد بی درمان دواست"
زان سبب من گاه و بیگاه گریه گردم
تابستان 1390 گرماب
No comments:
Post a Comment