مرگ
فضا سرد و چمن خشک و
جهان در انتهای مرگ
زمین مشکوک و مظنون
از هجوم اژدهای مرگ
نه گل پروانه را
خواهد، نه بلبل بوستان عشق
که عشق افسانه شد
لرزید ز بیم نا بجای مرگ
دیگر در داستان تیشه
ی فرهاد دردی نیست
که گم شد باور شیرین
به امواج رهای مرگ
برای طفل خود مادر
کجا کوشش کند اینک
که آب در بینی و کودک
به زیر پا فدای مرگ
وفا و دوستی و عشق
نشد یک ادعای بیش
که رنگ زنده گی پر شد
ز تکرار صدای مرگ
یکی ترسید و وحشت
کرد، یکی از کاروان افتاد
ولی "رامش" به آرامی صدا زد ناخدای
مرگ
م. حسین رامش
No comments:
Post a Comment