عباس مشتاق (عارفی) |
سرد است هوای گرماب
در روز های یخزده
زیبـاست فضای گرماب
با برف های یخزده
کوه ها و دشت و صحرا
یکسرعروس گشته
بـــا پــیراهــنِ
سفیــد و اشــک هــای یخزده
پیر و جـوان جمــع
اند در گوشه ی مــساجد
بــا قـــصه های شــاد
و خـــیال های یخزده
بعـضی
به"نوکتاره" مصروف نشــسته است
در بین بازار گرماب
با انـدیشه های یخزده
بعضی زصبح تـاغروب بر
سر چشمه است
بــا کــوزه هــای آب
و نـــفس های یـــخزده
بعضی به فکر گاو و گوسفند،
اندیشه میکند
بعضی به فــکرعــلف و
طویله های یخزده
"مشتـــاق"
هـم در این میان گوشه ی نشست
تــــرتیــب نمــود
ایــن شـــعر های یخــــزده
عباس "مشتاق"عارفی فارغ صنف دوازدهم
از لیسه گرماب سفلی
سلام دوست
ReplyDeleteدر این شعرت از کلمه های بسیار زیبا استفاده کرده ای اما قافیه هایت درست نیست
قافیه باید اینگونه باشد
چمن
وطن
محن
ختن
یا اینگونه
شب
تب
مکتب
لب
مذهب