عباس عارفی |
دعا
خــدایا دختــرک را
رام بنما
مرا درنزدِ او خوش
نام بنما
اگــر دارد ز من میـل_ جدایی
به
کانکورش رسان ناکام بنما
دُختِ غوری
دخت غوری یعنی حور،
یعنی پری
دخت غوری ! هوش از سر
میبری
مـن فــدایی آن قــــدِ رعـــنایی تو
دخت
غوری ! از قشنگی محشری
پرکاله
به نزدت عشق من
افسانه گشته
نگاهی تو ز من بیگانه
گشته
گذار مرحم در این قلب شکسته
که از دوری ی تو پرکاله گشته
شلغم
بعضی اوقات حرفی مبهم
میزنی
قلب_ نازکی مرا کـــم میزنی
عهد و پیمان و وفا را بی خیال
وعده
ات رامثلی شلغم میزنی
بسیار زیبا
ReplyDeleteموفق باشی
(م.رضا احسان)