Wednesday, January 13, 2016

که باز آیم!


عارف کارا



تو را می بینم ای گل دختر خاور، که باز آیم
و می بندیم عهد عشق را از سر، که باز آیم

برایت دو النگو از طلا می آوردم تحفه
و از یاقوت و فیروزه، دو انگشتر، که باز آیم

برایت یک سبد احساس سبز تازه خواهم داد
که وقتی از وفا گیری مرا دربر، که باز آیم

بخواهی آنقدر لب های قندت را ببوسم تا...
شوم من آتش و تو از من آتش تر، که باز آیم

ز هر دو چشم بادام و دو سیب گونه ات گیرم
پیاپی بوسه های داغ ویرانگر، که باز آیم

بسوزم از هجوم هرم آغوشت عزیزم تا...
شوم در پیش چشمت خاک و خاکستر، که باز آیم

No comments:

Post a Comment